سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در فراسوی نگاه تبدارم، هنوز بارقه های سپید امید را به همراه دارم و هنوز هم بی قرار و بی تابم از اینکه ترانه های نگفته به همراه دارم...

بهار 1387 - .:. یاغی ترین .:.
151916 :کل بازدیدها
3 :بازدید امروز
:طراح قالب

بانوی بی پنجره

آرشیو
زمستان 84
بهار 85
تابستان 85
پاییز 85
زمستان 85
بهار 1386
تابستان 1386
پاییز 1386
زمستان 1386
بهار 1387
تابستان 1387

دوستان








طللوع من ...

درود ...

در باور خودم سخت می گنجد که بیست و سه بهار را پشت سر نهاده ام ...

نمی دانم که از کدامین خودم بنویسم ...

از بی قراری ها ...

    از دلتنگی ها ...

        از غبار زمان بر روی لحظه های عمرم ...

            از ترنم هق وهق و اشک در شبانه ها ...

                 از نجوای های من وستاره در بیکران آسمان زندگی ام ...

                     از ناگریزی و گریز از سکوت و شکایت و صبر ...

                         از  ...

هر چه باشم ، باشد ...

ولی دومین چشن میلاد تنم را سرخوش تر از همیشه با تو بودم ...

سی ام خرداد هشتاد و هفت هم گذشت ...

من بیست و چهار ساله شده ام ؛ به همین سادگی ...

تا بعد ...


نویسنده : محمد رضا وحیدی - 87/3/31 9:2 ع

نگو ...

درودی از ...

روز ، روز ندیدن است
لحظه ، لحظه ی بی بهانه شکستن است
دقیقه ، دقیقه ی پر از هراس و غریبی در سرزمین تنهایی خویشتن است
و من دورنم که در فکر درنوردیدن روزهای سرشار از بی تو بودن است
و چشم ، چشمی که در حسرت دیدن ستاره ی شب های سراسر بی طلوع بودن است
و بغض ، که در حال تسخیر کامل حنجره ی نعره زن من است
...
نگو که این دنیا هم سهم من است
نگو که روز و روزگار می گذرد
نگو که دل را می توان دل خوش کرد
نگو که مهم نیست ، مهم است
نگو که صبوری خوب است
نگو که " روز و روزگار خوش است ، همه چیز بر وفق مراد و ... "
نگو که ...
" چیزی بگو اما نگو ... "
چیزی ...
تابعد ...


نویسنده : محمد رضا وحیدی - 87/2/5 9:27 ع

به خاطر تولدت ...

درود ...

در جای جای زمان اسمی صدا زده می شود

در گوشه گوشه ی بهار رنگ و بویی به این جهان پاشیده می شود

در نشیمنگاه روز طنینی به گوش می رسد

در فراسوی بودن ، وجودی بارور می شود

در گلدانی غنچه ای جان می گیرد

در آسمان نوری پدیدار می گردد

و در خانه ای بانگ شادی دو همدل ...

و اکنون در باور بیست و چهارمین بهار آنگونه باش ستاره وار که بودنت بودن است ...

تولد ستاره ترینم مبارک ...

تابعد ...


نویسنده : محمد رضا وحیدی - 87/1/14 12:24 ص

سال نو ...

درود ...

سفره دلم چیده شده بود ، بجز تک سین آخر ...

تک سینی که هفت سینم بود ...

دست هایم را به سوی آسمان و دلم را به سمت نصف جهان روانه کردم ...

چشمانم را که بستم دیدم که می خندی و دلمردگی هایم را پس می زدی ...

سال نو شد ... چشمانی خیره به تکاپوی ماهی ها و چهره ای پدپدار در آیینه دل ... دست هایی خالی و ...

رواق چشمانم و گوشه گوشه اتاقک دلم منتظر ن?اه ها و قدمهایش ...

عید همگی دوستانم مبارک ...

تابعد ...

 


نویسنده : محمد رضا وحیدی - 87/1/1 11:47 ص